تقدیم به پدر حقیقیمان، امام زمان-ارواحُنا فِداه: دختر دردانۀِ بابا منم / رخت مشکی کرده مادر بر تنم هست فردا روز میلاد علی / روز بابا ، من عزادارم ولی آتشی در دل مرا جانسوز عشق / هست فردا روز بابا، روز عشق بغض دارم در گلو همسنگ کوه / در فراق آن علمدارِ شکوه او که رفت و برنگشت از راه عشق / او که شد عباس زینب در دمشق پا بهپای گریههای مادرم / اشک میبارد ز چشمان ترم سینهام میسوزد از داغ عطش / روز بابا هست و بابا نیستش قاب عکسش را بغل بگرفته باز / میزنم گل بوسه بر آن عکس ناز با خیالش غرقه در حالی خوشم / دست رویِ قابِ عکسش میکشم درد و دل با عکسِ نازش میکنم / قاب عکسش را نوازش میکنم او که بوسه از لبانش بود عسل / قاب عکسش را گرفتم در بغل کربلا برپا به دل دارم ز داغ / میکُشد دردانه را آخر فراق گوشۀِ ویرانۀِ تنهاییام / وارث درد و غم زهراییام در دلم آشوب و غوغایی به پاست / کَس نمیداند که بابایم کجاست؟ بهر زینب او به گردن داشت دِین / بسته بود او عهد یاری با حسین های مردم رفت بابایم دمشق / تا کُند عباسیِ زینب به عشق آن دلش آشوبِ ناموس علی / برنمیگردد چرا دیگر ولی؟ های مردم چیست آخر ماجرا / او دلش تنگم نمیگردد چرا؟ کنج این ویرانه دق کردم ز داغ / کُشت بابا دخترش را از فراق من نمیدانم دمشق آخر کجاست / مادرم میگوید آنجا کربلاست های مردم پرسشی دارم، جواب / ای زده خود را ز بیداری به خواب کربلا آنجا اگر آری به پاست / پس چرا آسودهخاطر از شماست؟؟ ای به مهدی بسته پیمانها ز عشق / کربلا برپاست آنجا در دمشق گر به مهدی عهد یاری بستهاید / از چه آسوده بهجا بنشستهاید؟ عهد یاری با ولی از یاد رفت؟ / آنهمه در نامهها فریاد رفت؟ ای ولی را داده دعوتنامهها / از چه بنشستید کنج خانهها؟ کربلا برپاشده کاری کنید / همچو بابایم علمداری کنید وارث خونِ علمدار شهید / میزند نعره مرا یاری کنید کربلا برپا حلب را گشته باز / دست مهدی سویتان گشته دراز بشنوید ای مردمان این بانگ اوست / او که در دلها ظهورش آرزوست : آه یاری کو مرا یاری کند / لشکر حق را علمداری کند شیعه مردی کو بماند با ولی / گر به یاری خوانمش گوید بلی های مردم یوسف زهرا منم / کُهنه زینب کرده پیراهن تنم ماندهام تنها و بییار و سپاه / کس نمیافتد به یاریام به راه ؟ باز برپا کربلا ، تنها ولی / تشنهکامان ظهورم، یا علی از خُمِ سرخ شهادت بادهنوش / شیعه باید تا علم گیرد به دوش ایدریغا کوفیان بار دگر / حضرت مهدی کنندش خونجگر های مردم کربلا برپاشده / حال وقت امتحان ما شده از حلب میآید آوای جرس / هرکه دارد کربلا را او هوس ذوالفقار او در کف و دلدل سوار / گو علم گیرد به دوش عباس وار جای آن سیلی که زد بر روی یاس / خصم حیدر تا نماییمش قصاص کربلا برپاست مردم در حلب / حضرت مهدی به یاری تشنهلب باز زینب مانده تنها در میان / منتظر بر یاری ما شیعیان باز زهرا میخورد سیلی اگر / جای حیدر او بیاید پشت در ای جوانان غیورِ شیعه باز / حیدری باید علمها را فراز باز باید فتح خیبرها کنیم / کربلاها در حلب برپا کنیم کُلنا عباس باید اهل عشق / تا شود فتح حلب همچون دمشق تیغ باید چون علی در کف گرت / بهر دیدار شهادت صف گرفت رخش باید تا حلب مردانه تاخت / از رشادت شیعه را افسانه ساخت رستمی در دست باید ذوالفقار / تا بر آرد از سعودیها دمار وعدۀ مهدی شمارا اهل عشق / فتح خونبار حلب همچون دمشق هرکه دارد در دل او عشق ولا / منتظر او را ولی در کربلا هر که دارد کربلا رفتن طلب / کربلا امروز برپا در حلب شیعه مردی گر مدد آور ولی / در حلب کن یاری سید علی به امید ظهور حضرت یار … منصور نظری ایّام « فاطمیه» كه میرسد، دلهای عاشق
و بیقرار، «سرود غم» میخواند و منظومه اندوه میسراید. وقتی یك بوستان، خزان زده شود، وقتی یك گل، پرپر گردد و بلبلی به هجران
گل مبتلا شود، چه میماند؟ جز فصل نالیدن و موسم گریستن؟ فراق فاطمه، تنها علی را داغدار نكرد، بلكه
چشم فضیلتها در داغ آن محبوبه پیامبر، خون گریست و دیدگان ارزشها، همواره گریان آن
مظلومه تاریخ ماند. امروز، اگر آسمانِ دلِ ما هم ابری است،
اگر هوای چشمان ما هم به یاد «رنج فاطمه» و «غربت علی»، بارانی است،این، تداوم همان
گریستنهای حسن و حسین علیهم السلام و زینب و كلثوم است. به عشق زهراعلیهاالسلام دلخوشیم و از شهادتش
دلخون! هنوز هم سوالهای ما بیپاسخ مانده است. مگر فاطمه، تنها یادگار حضرت رسالت نبود؟ مگر سینهاش، بوسهگاه محمّد نبود؟ مگر
پیامبر، هر روز هنگام عبور از برابر«خانه فاطمه» به اهل آن خانه سلام نمیداد؟ مگر
«مودّت ذی القربی» توصیه قرآن و اجر رسالت رسول نبود؟مگر خداوند، خشم و رضای فاطمه
را، خشم و رضای خویش قرار نداد؟ پس چرا آن همه گریه و اشك؟ چرا آن همه بیحرمتی
به حریم فاطمه؟ و چرا آن همه جفا بر آل مصطفی؟ «ایّام فاطمیه»، مجموعهای از جگرهای سوزان،
چشمهای گریان، عزاداران سیهپوش و عاشقان درد آشناست. فاطمیّه، «فهرست غم» است، «سند مظلومیت»
و « ادّعانامه شیعه» است. این روزها، ایّام مرور اوراق كتاب رنج زهراست.
و هر ورق، شامل چندین « سوگ سروده» و «رنجنامه» است. خدا را شاكریم كه نعمت «غم زهرا» را ارزانیمان
كرده است. همنوایی روحهایمان با اندوههای علی و فاطمه،
نشان از سیراب شدن جان از «كوثر ولایت» است. این غم و اشك، نشانه «محبّت» است. و … «تا نسوزد دل، نریزد اشك و خون از دیدهها». هر چند ایّام فاطمیه، داغ ما تازه میشود،
امّا مرور بر این «فهرست غم»، ما را به فاطمه نزدیكتر میكند، جانمان، جرعه نوش «زمزم ولا» میشود، قلبمان شفافیّت زهره زهرا را بهتر لمس میكند، گریهها، شفیع ما میگردد، تا در آستان
عترت، عزّت یابیم، قطرات اشك، در سوگ «اهل بیت»، ما را هم
اهل این «بیت» میكند و مهمان سفره تولّا.خدا می داند، ولی ...
برچسبها:
ای سفر کرده ی موعود بیا / که دلم در پی تو دربه در است
جان ناقابل این چشم به راه / برگ سبزی به تو، روز پدر است
برچسبها:
برچسبها:
» فاطمیه
» کارت بانکی
» محرم 96
» تلنگر
» حجاب
» عید نوروز
» روز زن
» ذهه فاطمیه
» دهه فجر
» ساختمان پلاسکو
» حجاب
» حجاب
» ماه ربیع
» شهدا
قالب جدید وبلاگ طراحان |
